خشم اژدها تو پارک
چند وقت پيش رفته بوديم پارک بزرگ ميدان امام حسين (ع) مثل هميشه خيلي شلوغ بود امير محمود رفت سرسره بزرک پيچ دار سوار بشه وقتي که از پله ها بالا وي رفت از من باي باي کرد و رفت بالا يه دختر کوچولو هم بود که کمي کوچکتر بود امير محمود تا اونو ديد رفت جلو سرش رو کمي به سمت جلو و پاين آورد ابرو هاشو بصورت هفت در اورد و بعد دو تا نفس از بيني هاش بيرون داد صداي نفساش به گوش مي رسيد (دقيقاً همون شکلکي که براتون گذاشتم ) باباي دختره پائين داشت بچه ها رو نگاه مي کرد من از دور هُرم نفسهاشو حس کردم رفتم جلو کفتم بابائي سلام کن امير هم سلام کرد باباي دختره اميرمحمودرو نگاه کرد و خنديد امير محمود هم از پله هاي دوم بالا رفت و باباهه رو نگاه کرد و...